قانون جذب به معنای جذب کردن انرژی و مواد مورد نیاز جهت رسیدن به هدف و آرزوهای خود است. بر اساس قانون جذب، هر چیزی که به آن فکر کنید یا انرژی منفی یا مثبت آن را جذب می‌کنید و بر اساس انرژی‌هایی که درون خود دارید، واقعیت و وضعیت زندگی خود را ایجاد می‌کنید. به عبارت دیگر، اگر متمرکز بر انرژی‌های مثبت باشید و به هدف خود اعتقاد داشته باشید، انرژی مثبت را جذب کرده و به سمت دستیابی به آن هدف حرکت خواهید کرد. در عین حال، اگر به انرژی منفی تمایل داشته و درگیر فکرهای منفی بوده باشید، انرژی منفی را جذب کرده و ممکن است از رسیدن به آرزوها و هدف‌هایتان دور شوید. بنابراین، قانون جذب بر این اصل استوار است که آنچه روی آن متمرکز هستید و به آن فکر می‌کنید، آن را جذب خواهید کرد.
به نظر من قانون جذب و فرکانس ها به این معنا است که هر چیزی که در زندگی خود جذابیت داشته باشد، فرکانس مثبت و مثبت را دارد. به عبارت دیگر، هر چه انرژی مثبت و مثبت بیشتری داشته باشید، فرکانس شما بالاتر خواهد بود و به راحتی انرژی و مواد مثبت را جذب خواهید کرد. از طرف دیگر، اگر انرژی منفی و منفی را جذب کنید، فرکانس شما پایین خواهد بود و انرژی منفی را جذب خواهید کرد. این مفهوم بر اساس اصل تجاذب کوانتومی است و بر مبنای قانون جذب و فرکانس ها عمل می کند.

برایان تریسی در کتاب "بهانه تراشی ممنوع "باور دارد که بهانه تراشی نشان از ناتوانی و نادانی فرد است که از آن استفاده می‌کند. او معتقد است که بهانه تراشی روشی نامعقول و نادرست برای جلب توجه یا ایجاد تحول در یک موقعیت است. به نظر او، بهانه تراشی منجر به تاثیر منفی بر روابط اجتماعی و خودباوری افراد می‌شود و بهتر است که افراد به جای استفاده از بهانه، با واقعیت روبرو شده و به خودشناسی و ارتقای شخصی خود بپردازند.
یونگ نظریه‌های جالبی درباره بهانه تراشی داشت. او معتقد بود که بازیافت ناخوداگاه ممکن است ناشی از بهانه تراشی باشد. به دیدگاه یونگ، انسان‌ها تمایل دارند که افکار ناخوداگاه خود را به شکل هایی که باورهای موجود در آن‌ها مطابقت دارد تغییر دهند و در نتیجه بهانه تراشی محیطی برای تفسیر متقاعد کننده رویاها و تخیلات خود ایجاد می‌کنند. او این را به عنوان یک نقطه اصلی در فرآیندهای روانی انسانی توصیف می‌کرد و بر این باور بود که شناخت نوعی آزادی درونی ایجاد می‌کند که به انسان‌ها اجازه می‌دهد که از بهانه تراشی فرار کنند و به روحیه بخشیدن به واقعیت و واقع‌شناسی متمرکز شوند.


جهت ارتباط با بنده
www.adnantaqipur@gmail.com

یونگ ترس را یکی از احساسات پایه‌ای انسانی می‌دانست و به آن اهمیت زیادی می‌دهید. او باور داشت که ترس یکی از احساسات اساسی و ضروری برای بقا و تکامل انسان است. یونگ باور داشت که اگر انسان توانایی شناخت و تسلط بر ترس خود را نداشته باشد، نمی‌تواند به صورت کامل به تکامل شخصیتی خود بپردازد و معتقد بود که ترس اغلب از ناخودآگاه انسان به سطح آگاهی می‌رسد و می‌تواند هدایت‌کننده اعمال و رفتارهای انسان باشد. به عبارتی دیگر، درک و شناخت ترس می‌تواند به انسان کمک کند تا با ترس خود همکاری کند و سعی کند از آن به نفع خودش استفاده کند.

بنابراین برای یونگ ترس یک احساس بسیار پر اهمیت بود که نه تنها باید تجربه شود بلکه باید با آن کار شود و از آن به نحوهوشمندانه استفاده شود.